ورزش؛ آرزویی دست نیافتنی برای جوانان روستایی

 

از پیچ و تاب جاده ها که رد می شویم به روستای گاوشان علیا می رسیم. دهکده ای که هنوز چهره یک روستای سنتی را حفظ کرده است.

از کنار خانه های کاه گلی با پنجره های چوبی میگذریم و به خانه سلمان می رسیم. بیشتر از هر چیزی، خانه کنار دستی شان نظرم را جلب می کند خانه ای که بر اثر زلزله آبان ماه 96 تخریب شده و از آن فقط تخته ها و تیرهای چوبی و دیوارهای فروریخته باقی مانده است.

مادر و خواهر سلمان با رویی گشاده و خندان دعوتمان می کنند که به داخل خانه برویم، قبل از شروع مصاحبه درباره اثرات زلزله بر خانه همسایه و خانه آنها حرف میزنیم،  دیوار مشترک بین خانه شان را نگاه می کنم که بر اثر رطوبت و نم، تاول زده و هر لحظه ممکن است سر باز کند وخانه آنها را به سرنوشت خانه همسایه دچار کند . چوب های سقف خانه نیز مدت هاست که بیشتر از توان خود عمر کرده اند.

در سرمای خانه که هنوز از نعمت گاز بی بهره مانده، به چراغ علاء الدین سبز رنگ و قدیمی پناه میبریم. و با سلمان کهراری که کمربند مشکی دان دو ورزش کونگ فو دارد مشغول صحبت می شویم.

این جوان موفق در روستایی دور افتاده زندگی می کند . سلمان متولد سال 76 است و برای گذران زندگی و رفع مشکلات مالی برای اینکه  مجبور به کنار گذاشتن ورزش مورد علاقه اش نشودعلاوه بر کمک به پدر کشاورزش به شغل آرایشگری رو آورده است . سلمان دیپلم دارد و آرزویش دست یابی به مقام قهرمانی جهان است.

آقای کهراری خودتان معرفی کنید؟

من سلمان کهراری متولد تیرماه 76 هستم، از سال 93 که حدودا 17 ساله بودم به ورزش کونگ فو پرداختم .

 چطور شد که به ورزش رو آوردی و مشوق اصلیت چه کسی بود ؟

هدف مشخصی برای پرداختن به رشته ورزشی کونگ فو نداشتم فقط دلم میخواست به ورزش بپردازم، تا اینکه به باشگاه ورزشی امام سجاد واقع در شهرک سجادیه رفتم و با مربی ام آقای احسان عزیزی آشنا شدم و این رشته را انتخاب کردم. مشوق اصلی ام برادرم ایمان بود، البته خانواده ام هم همیشه پشتیبان من بودند و هستند.

چه مقام هایی را تا به حال کسب کرده ای؟

سه مقام اول کشوری، 2 مقام دوم کشوری و 3 مدال برنز کشوری. در سطح استان هم موفق به کسب 7 مدال طلا شده ام.

 با توجه به اینکه کار کشاورزی و دامداری در روستاها زیاد است، خانواده ات مانع ورزش کردنت نم یشدند؟

چرا خانواده ام گاهی میگفتند که قید ورزش را بزن، یا بعضی از اقوام به من میگفتند پدر کشاورزت به کمک احتیاج دارد و تمام زندگی تو ورزش شده است. اما من این حرف ها را گوش نمی دادم، رسیدن به هدفم خیلی برایم مهم بود و حاضر بودم هر حرفی را شنیده و هر سختی ای را متحمل شوم. البته در کنار ورزش به پدرم هم در کارهایش کمک میکردم.

 به عنوان یک جوان روستایی چه مشکلاتی بر سر راهت بود؟

مسافت طولانی روستا تا باشگاه، نحوه رفت و آمد و نبود ماشین و مشکلات مالی از مهم ترین مشکلاتم است، متاسفانه مشکل رفت و آمد در فصل زمستان بیشتر می شود و گاهی هیچ ماشینی پیدا نمیشود که من را تا روستا برساند و گاهی اوقات شبها مجبور میشوم به خانه اقوام در کرمانشاه بروم.

تا به حال شده در مسابقه ای به هر دلیلی شرکت نکنی؟

بله دو بار. اولین بار یک مسابقه کشوری در شهر شیراز برگزار شد که به علت مشکل مالی نتوانستم شرکت کنم و مهم تر از آن مسابقه انتخابی تیم ملی بود که در سال گذشته برگزار شد و من در آن زمان سرباز بودم و محل خدمتم مشهد بود و به من مرخصی ندادند که در مسابقه حضور پیدا کنم. این را هم اضافه کنم که گاهی هزینه بعضی از مسابقاتم را مربی ام پرداخت می کند و من همیشه مدیون زحمات او هستم.

به این فکر کردی که به بچه های روستا این ورزش را آموزش دهی؟

بله خیلی دلم میخواهد این کار را برای بچه های روستایمان انجام بدهم اما متاسفانه هیچ سالن ورزشی یا مکان مناسبی در منطقه ما وجود ندارد، بیشتر جوان های روستایی به خاطر هزینه ها و مشکلات رفت و آمد از رسیدن به هدف هایشان باز میمانند. حتی به ورزش فکر هم نمی کنند چون آن را آرزویی دست نیافتنی می دانند، اگر در روستا یا در منطقه ای نزدیک به روستا یک خانه ورزش یا زمین ورزشی بود جوانان و نوجوانان روستایی هم مانند جوانان ساکن شهر به علایقشان می رسیدند.

تا به حال در مسابقه ای شکست خوردی؟

بله، خیلی سرخورده و ناراحت شدم، و خودم را سرزنش میکردم، اما به خودم قول میدادم دفعه بعد جبران کنم و جبران میکردم.

بهترین و بدترین خاطره در طول سالهای ورزشی زندگی ات چیست؟

بهترین خاطره کسب مقام اول و مدال طلای مسابقات کشوری و بدترین خاطره هم در زمان سربازی به من مرخصی ندادند که در مسابقات انتخابی تیم ملی شرکت کنم.

گفتی که چند ماهی است که به شغل آرایشگری روی آورده ای، اگر در کارت خیلی موفق شوی و دیگر وقت آزادی برای پرداختن به ورزش نداشته باشی، چه کار می کنی؟

من هرطور شده ورزش را ادامه می دهم چون برایش خیلی سختی ها کشیدم

چه آرزوهایی دارید؟

با لبخند میگوید: 4 آرزو دارم. قهرمان جهان شوم، قهرمان جهان شوم، قهرمان جهان شوم و خانه مان را با کمک بنیاد مسکن بازسازی کنیم قبل از اینکه بر روی سرمان آوار شود.

برای قهرمان جهان شدن، الگویت چه کسی است؟

استادم، آقای احسان عزیزی که در سال 2015در کشور گرجستان قهرمان جهان شد.

چه صحبتی برای هم سن و سالهایت که میخواهند به ورزش بپردازند، داری؟

کافی است قدم اول را بردارند و به سمت ورزش بیایند، خدا آنقدر بزرگ است که همه را کمک می کند البته اگر خودشان هم پشتکار داشته باشند و دست از تلاش برندارند و مهم تر از همه اگر شکست خوردند نا امید نشوند.

چه صحبتی برای پدر و مادرها داری؟

پدر و مادرها نباید مانع پیشرفت فرزندانشان شوند. فرقی نمی کند فرزندشان دختر باشد یا پسر. همه ما انسان هستیم و باید به سمت هدف هایمان قدم برداریم. پدرها و مادرها مخصوصا پدر و مادرهای روستایی مانع پیشرفت دخترانشان می شوند اما برای پسرانشان تعصب و سختگیری را کنار میگذارند. ای کاش طرز نگاه و تفکرشان عوض شود. اگر مشکل رفت و آمد را نداشتیم و وضعیت مالی مان بهتر بود خواهرم نیز به دنبال علایقش می رفت.


گفتگو: مریم امیری

دیدگاه
نام  
ایمیل  
وب سایت (اختیاری)  
متن  
  تصویر امنیتی  

کد امنیتی تصویر بالا را در کادر  وارد کنید

 
   
   

نظرات کاربران